مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

از وقتی تو اومدی

اتفاق غافلگیرانه

1392/8/16 18:44
نویسنده : مهسا
235 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزترینم

جونم برات بگه که مامانی 14 آبان وقت دکتر داشت وقتی رفتم پیش دکتر بهم گفت خوب میخای پسرت طبیعی به دنیا بیاد یا سزارین بشی منم که از قبل تصمیم گرفته بودم گفتم اگه بشه طبیعی خانم دکترم بهم گفت که چون مایع دورت کم بوده(آمنیوتیک) احتمال داره که نتونم تورو طبیعی به دنیا بیارم موندم که چیکار کنم دکتر بهم گفت که زود تصمیم بگیرم فرداش بهش جواب بدم تا تاریخ به دنیا اومدنت معلوم شه.برام یه آزمایش نوشت و چون بهشم گفتم که تکون خوردنات کمتر شده بهم فرداش گفت بیام تا نوار قلبتو بگیرم با بابائی رفتیم آزمایشگاه و بعدشم من رفتم خونه مادر جون تا صبح بریم پیش دکتر.

با بابائی و مادرجون مشورت کردیم و تقویم و دیدیم و تصمیم بر این شد که دوشنبه 20 آبان دوروز قبل از تاسوعا و عاشورا به دنیا بیای و چون چند روزم تعطیله مامان بزرگ و باباکاظم ، عمه جونا هم از یزد بتونن بیان.

خلاصه من که تا صبحش از اضطراب نوار قلب و جواب آزمایش خوابم نبرد رفتیم مطب دکتر خانم پورکریم که خانم مهربونیه (منشی دکتر)ازت خواست نوار قلب بگیره که شیطونیات گل کرد و نیم ساعت نتونستیم نوار قلب کوچولوتو بگیریم از بس که تکون میخوردی.بهم گفت چیزای شیرین بخور و دوباره بیا که برای دومین بار موفق شدیمممممم.

خانم دکتر هم که نوار قلب و آزمایشو دید گفت مشکلی نیست.من و مادر جون بودیم بهش گفتم که برای دوشنبه 20آبان حاضرم که دکتر هم قبول کردو گفت 6 صبح اونجا باشیم.

زنگ زدیم یزد و به همه خبر دادیم و این شد که هممون غافلگیر شدیم واسه به دنیا اومدنت....

 حالا من و بابائی که میشه استرس و نگرانی رو تو چشاش خوند منتظریم تا سه روز دیگه بشه و صحیح وسالم و تپل مپل بیای پیشمون تا سه نفر شیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

فریده
16 آبان 92 23:29
سلام مهسا جونی.شما خوبی؟ان شالله زایمان خوب و راحتی داشته باشی و پسرتو صحیحو سالم بغلت بگیری.منم مثل شما خودمو واسه طبیعی آماده کرده بودم ولی ۱۴ نوبت داشتم دکتر معاینه لگن کرد و گفت لگنم خیلی تنگه و زایمان سختی خواخم داشت.حالا بهش تنبلی دکترها را هم اضافه کنوهیچی دیگه کلی منو ترسون و بالاجبار تن به سزارین دادم.تارخم واسم شنبه ۱۸ آبان داده.البته دوست داشتم دیرتر بشه که خوردم به تعطیلات و دکی هم میخواد زودتر بره مسافرت و مربی کلاسمون که خیلی ماهه بهم گفت ریسک نکنم اگه تو تعطیلات دردم بگیره دکترای کشیک خوب نیستند.
خلاصه پسمل من ۲ روز از پسمل تو بزرگتر میشه.فدای جفتشون راستی ماهم داریم رو اسم مهرسام فکر میکنیم.
واسم دعا کن عزیزم منم وقت زایمان تو و پسرتو یادم نمیره

مرسی فریده جون تو هم منو غافلگیر کردی ولی خوب کاری کردی ایشالله صحیح و سلامت هر جفتتون اون روزو تجربه کنین

ساره
17 آبان 92 11:03
سلام مهسا جان! خیلی خوشحالم...کاش خمونطور که میخواستی به دنیا میومد ولی هر چی که خدا بخواد....ان شاءالله خیلی زود سالم و سرحال میاد بغل مامان و بابا.
نجمه مامان مانی
18 آبان 92 19:01
سلام مهسا جون واقعا غافلگیر کننده بود.ان شاا... هر چی خیره برات پیش بیاد.البته اگه طبیعی پسرت رو میدیدی بهتر بود ولی حالا که دکتر گفته ممکنه خطر داشته باشه اصلا ریسک نکن.سعی کن شب قبل از صبح زایمانت سر شب شامت رو بخوری خیلی هم سبک باشه نون و برنج هم نباشه چون بعد از زایمان نفخ عصبی میکنه ادمو هر چی سبکتر باشی به نفعته. شبش زود بخواب میدونم استرس نمیزاره که راحت بخوابی ولی سعی کن ارامشتو حفظ کنی یه کاسه ماست بخور و یه صفه قران بخونو و بخواب . امیدوارم همه چی خوب پیش بره وصبح زود روز دوشنبه پسمل تپلیتو ببوسی.با ارزوی بهترینها برای شما و اقا میثم و پسری.بای