اتفاق غافلگیرانه
سلام عزیزترینم
جونم برات بگه که مامانی 14 آبان وقت دکتر داشت وقتی رفتم پیش دکتر بهم گفت خوب میخای پسرت طبیعی به دنیا بیاد یا سزارین بشی منم که از قبل تصمیم گرفته بودم گفتم اگه بشه طبیعی خانم دکترم بهم گفت که چون مایع دورت کم بوده(آمنیوتیک) احتمال داره که نتونم تورو طبیعی به دنیا بیارم موندم که چیکار کنم دکتر بهم گفت که زود تصمیم بگیرم فرداش بهش جواب بدم تا تاریخ به دنیا اومدنت معلوم شه.برام یه آزمایش نوشت و چون بهشم گفتم که تکون خوردنات کمتر شده بهم فرداش گفت بیام تا نوار قلبتو بگیرم با بابائی رفتیم آزمایشگاه و بعدشم من رفتم خونه مادر جون تا صبح بریم پیش دکتر.
با بابائی و مادرجون مشورت کردیم و تقویم و دیدیم و تصمیم بر این شد که دوشنبه 20 آبان دوروز قبل از تاسوعا و عاشورا به دنیا بیای و چون چند روزم تعطیله مامان بزرگ و باباکاظم ، عمه جونا هم از یزد بتونن بیان.
خلاصه من که تا صبحش از اضطراب نوار قلب و جواب آزمایش خوابم نبرد رفتیم مطب دکتر خانم پورکریم که خانم مهربونیه (منشی دکتر)ازت خواست نوار قلب بگیره که شیطونیات گل کرد و نیم ساعت نتونستیم نوار قلب کوچولوتو بگیریم از بس که تکون میخوردی.بهم گفت چیزای شیرین بخور و دوباره بیا که برای دومین بار موفق شدیمممممم.
خانم دکتر هم که نوار قلب و آزمایشو دید گفت مشکلی نیست.من و مادر جون بودیم بهش گفتم که برای دوشنبه 20آبان حاضرم که دکتر هم قبول کردو گفت 6 صبح اونجا باشیم.
زنگ زدیم یزد و به همه خبر دادیم و این شد که هممون غافلگیر شدیم واسه به دنیا اومدنت....
حالا من و بابائی که میشه استرس و نگرانی رو تو چشاش خوند منتظریم تا سه روز دیگه بشه و صحیح وسالم و تپل مپل بیای پیشمون تا سه نفر شیم