دستای کوچولو
جون مامان خیلی دوست داشتی وسایلی که میاریم جلو توبگیری اینقدر تمرکز میکردی و دهنتو باز میکردی که آب دهنت میریخت و بالاخره 5اسفند 92 تونستی عروسکتو بگیری تو دستای نازت...
الان که دارم برات مینویسم 14 روز دیگه عیده نوروزه داشتم به بابایی میگفتم که پارسال اینموقع تو تو شکمم بودی و ما نمیدونستیم و امسال بی نهایت خوشحالیم و با تو خوشبخت تر شدیم عزیز دلم...
با بابائی رفتین بابلسر و واست لباس عید خریدیم من فداتشم که تو امسال سره سفره هفتسین هستی با ما.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی