بعداز 43 روز برات مینویسم
شاید بگی چقدر دیر و مامانی چقدرتنبله ولی باور کن تمام وقتمو واسه تو میزارم اصلا نمیفهمم کی شب میشه جونم برات بگه خاطراتی که تو این مدت گذشت و واست مینویسم جشن چهل روزگیت مصادف شدبا اولین شب یلدایی که تو به جمعمون اضافه شدی عزیزم ولی بعداز اینکه رفتیم واسه آزمایش زردیت خیلی بد سرما خوردی بعداز 42 روز اومدیم خونه خودمون بعداز 15روز سختی که باید دارو میخوردی خداروشکر خوب شدی دیگه میترسیدم ببرمت بیرون تا اینکه نوبت واکسن دو ماهگیت شد دقیقا 22 بهمن اون روز رفتیم خونه مادر جون اولین مهمونی که رفتی خونه عمو حمید بود و بازی تیمهای استقلال و پرسپولیس کلی خوش گذشت.تازه اولین باری که خندیدی پنج شنبه دهم بهمن بود واسه بابائی خندیدی نمیدونی چقد باب...
نویسنده :
مهسا
16:03